برنامه روزانه ترنم کوچولو

ترنم خانم کلا از ساعت 3 صبح اگه ولش کنی بیدار میشه و بازی می خواد ولی حالا دیگه به خاطر رضای خدا و اینا تا ساعت 67 صبح مراعات حال باباش رو میکنه و هر یک ساعت به یک ساعت آلارم میده که بیدار شید وبیدار شید، خلاصه بابایی که ساعت 6 صبح پا میشه بالاخره میره سرکار ولی مامانی میمونه و حوضشبالاخره به زور میمیو بغل مامانی ترنم خانم تا ساعت 9 صبح می خوابه (البته روزایی که مامان ساعت 9 میخواد ترنم رو ببره پیش مامان جونی تا بره باشگاه ترنم بیدار نمی شه که نمی شه

القصه:همین که مامانی از رو تخت بلند میشه تا بلکه بره و یه سری از کارهاشو در مدت زمانی که ترنم خوابه انجام بده ترنم خانم چشماشو باز می کنه و میگه دالی مامانی من بیدارماتو خیلی دختر موچولو بلایی هستی از همون اول صبح دل آدمو با اون خنده های شیرینت می بری آنچنان رضایتمندانه از خواب لبخند می زنی که هر کی ندونه فکر میکنه تموم شب رو خوابیدیدیگه چیکارت کنیم با همین خنده هات مارو دیونه کردی دیگه

بله خلاصه دوتایی از خواب بیدار میشیم و به امورات صبحگاهی خانم رسیدگی می کنیم.(تعویضو...تو آینه دستشویی باسه خودت شکلک در میاری)

بعد از خوردن صبحانه و کلی بازی با تمام وسایل خونه و فضولی و البته همراهی در ورزش با مامانی به جبران کمبود خواب شبانه خسته می شی و خوابت می گیره و حدود یک ساعت طول می کشه تا خوابت ببره چون از بس بازیگوشی حواست به صای جستن یه مگس تو هواهم هست.

از خواب قیلولتون که یواش یواش بیدار میشین موقع اومدن بابایی برا ناهاره و اون موقس که وقتی بابا امیر در خونرو باز میکنه ترنم به سرعت باد و با صداهای مختلف خودشو به جلوی پای بابایی می رسونه

از اینجا به بعد دیگه مامانی ی نفس راحت می کشه که حداقل ترنم باهاش کاری نداره و داره بازی میکنه و تند تند کارهای عقب افتاد و خونه ایرو که انگار از صبح بمب ترکیده جمع و جور می کنه

این وسطا یه ذره غذاهم میخوره اما چه جوری با بازی بازی و شیطونی و غرلند کردن دیگه.....

دم غروب هم یه چرتکی دوباره می زنه تا انرژی تجدید کنه و دوباره شروع کنه به بازی .تا برگشتن بابایی از مغازه ترنم یه سری سی دی هاشو نگاه می کنه و از ته دل به اونا می خنده و باز با اومدن بابایی بازی های شبانه بابا امیر و ترنم تا ساعت 12 شب ادامه داره تا اینکه دیگه ترنم طات نگاه کردن هم نداره و دوباره به مامان فاطمه سپرده می شه تا لالا کنه