، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

ترنم مهربانی

مش ترنم در خانه

1390/3/13 13:31
نویسنده : فاطمه
132 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه صبح طبق قرار قبلی من و فرشته و مهدیه و دو تا خاله ها ترنم و مامان جون و خاله مریم رو تنها گذاشتیم و به سمت سرزمین موجهای آبی حرکت کردیم.وقتی ب اونجا رسیدیم فهمیدیم که اینجا اصلاً یه دنیای دیگس.... سرزمینی پر از شور و هیجان. با وجود اون همه ترسی که وجود داشت ولی اصلا دلم نمی خواست که اونجارو ترک کنم ولی به خاطر ترنم نگران بودم و می گفتم شاید مامانینارو اذیت کنه، خلاصه فرشته و مهدیه موندن و ما برگشتیم.وقتی به هتل رسیدیم خاله مریم گفت که ترنم دختر خوبی بوده و اذیت نکرده و لازم نبوده که ما برگردیم ولی مامان جون لو داد که ترنم صبح خیلی گریه کرده و خاله مریم مجبور شده اونو ببره بیرون بچرخونه تا خوابش ببره

عصر که فرشته و مهدیه برگشتن ترنم رو آماده کردیم و لباس خوشگلاشو پوشوندیم تا بریم و ازش عکس بگیریم.خلاصه رفتیم عکاسی همون آقاهه که همش می گفت "عکس بگیرم همسایه ایما"و از ترنم خانم که همش در حال خنده به خاله هاش بود عکس انداختیم و قرار شد فردا صبحش عکس ترنم رو که مثلا تو حیاط امام رضا  کنار گل عکس انداخترو به ما تحویل بده.

نماز جماعت تموم شده بود که به حرم رسیدیم ولی همین فرصتی شد تا من و ترنم به داخل صحن امام رضا بریم و از نزدیک با امام رضا راز و نیاز کنیم.اون شب دیگه شب آخر بود و ما فردا دیگه باید به سمت تهران حرکت می کردیم.اون شب وسایلمون رو جمع کردیم تا صبح دیگه معطل نشیم.

صبح ترنم پیش خاله اینا موند و من رفتم بیرون تا برای بابایی و آقا جون و بابا محمود خرید کنم.وقتی برگشتم بلافاصله به حرم رفتیم و دعای وداع رو خوندیم و بعد از نماز بلافاصله به هتل برگشتیم و وسایل رو توی ماشین گذاشتیم و به طرف راه آهن حرکت کردیم. اونجا عمو احمد هم اومده بود تا مارو بدرقه کنه.خلاصه ساعت 10: 14دقیقه قطار حرکت کرد و ما ساعت 1:30 دقیقه صبح  به تهران رسیدیم و بابا امیر اومد دنبالمون.

اون شب ترنم بد خواب شد و تا ساعت4:30 صبح گریه کرد و نخوابید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)